جریان کار در بستر ذهن
وقتی بستر یک رودخانه مدتی خشک باشد و بعد دوباره آب در آن جریان پیدا کند ابتدا آب زلال نیست. اول گلآلود است و به
وقتی بستر یک رودخانه مدتی خشک باشد و بعد دوباره آب در آن جریان پیدا کند ابتدا آب زلال نیست. اول گلآلود است و به
فعالیتهایی دارم و برای خودم مشخص کردهام که هر روز آنها را انجام دهم. اما گاهی برای انجامشان استرس میگیرم. تا آنها را انجام ندهم
یکی از علتهای استرس داشتن و ترسیدن ندانستن است. نمیدانیم چه چیزی در انتظارمان است. در ذهنمان هزار احتمال مختلف را تصور میکنیم و چون
یکی از چیزهایی که مانع انجام کار میشود این است که فکر میکنیم از ابتدا باید برنامهای مشخص داشته باشیم و چند ساعت برای آن
اگر بخواهم به خود بیحوصلهام که کاری نمیکند و خسته است چیزی بگویم که حالش بهتر شود چه میگویم؟ میگویم: دقت کردهای این چند روز
به این دعوتمان میکنند که حرف بزنیم و ساکت نباشیم و نگذاریم سکوت بیجا حقی از ما ضایع کند. اما این حرف بد برداشت شده
ممکن است فکر کنیم تعهدات روزانه برای کارهایمان دستوپاگیر هستند و جلوی آزادی عمل ما را میگیرند. اما در واقع کار را در ذهن ما
بندبازها را دیدهاید که زیر پایشان یک تور ایمنی نصب میکنند که اگر از روی بند افتادند از آنها محافظت کند؟ وقتی عادتی در خود
چرا مثل مراقبهای امتحان بالاسر خود بیچارهات میایستی که کوچکترین خطایی کند و مچش را بگیری؟ بعد بگویی خب دیدی؟ دیدی نتوانستی؟ هنوز که در
دیدن پروانهها همیشه مرا به فکر میبرد. به نظرم زیبایی و ظرافتی عجیب دارند. گفتم بگذار هرچه به وجدم میآورد را دربارهشان بنویسم. به پروانهها