وقت یا قوت؟
خسته و کوفته میآیم خانه و کنار بخاری خوابم میبرد. بیدار میشوم و نمیدانم کجایم و ساعت چند است. در اولین لحظههای هوشیاری یاد کارهایم
خسته و کوفته میآیم خانه و کنار بخاری خوابم میبرد. بیدار میشوم و نمیدانم کجایم و ساعت چند است. در اولین لحظههای هوشیاری یاد کارهایم
گاهی ایدهای به ذهنت میرسد اما هنوز برنامهی مشخصی برای آن نداری و برایت کلی و مبهم است. مثلاً میخواهی در مورد موضوعی تحقیق کنی
انگار زندگیام مثل خورشت قورمه سبزی است. با اجزایی ساخته میشود که همه باید در کنار هم و به اندازه باشند، مثل خورشتی خوشمزه. کارهایی
یک کِرِم از بین برندهی جوش صورت داشتم. اولین بار که استفاده کردم دیدم جوشم دارد بدتر و بزرگتر میشود. ناراحت شدم که این چه
چند روز دیگر ارائه دارم. با این که هفتههای گذشته بیشتر وقت آزادم را صرف مطالعه و آماده کردن مطالب این ارائه کردهام الان باز
چند روز اخیر تاوان کم نوشتنهایم را دادم. در مترو به جای این که بنویسم آهنگ گوش میکردم. خانه که میرسیدم خیلی کم مینوشتم و
وقتی اتفاقی را مینویسی مثل این است که داری دوباره تجربهاش میکنی، با این تفاوت که این بار فکر و نظراتت را در این اتفاق
دیشب خواب دیدم در روستایی بودم و خانمی که مسئول بهداشت روستا بود من را به قسمتهای مختلف آنجا برد و در مورد بهداشت و
هفته دیگر ارائه دارم. مطالبم تقریباً کامل هستند. باید اسلایدهایم را بسازم. صبح داشتم مقاله میخواندم. به خودم که آمدم دیدم ۴ ساعت است که
یک ساختمان با طراحی زیبا روی حجم زیادی از آجر و سنگ و سیمان بنا شده است. اگر این پایه نباشد هر چقدر هم برای