نوشتههای من
سرگرمی جدیدم
برگهای گلم پژمرده شده بودند، اتویشان کردم و صاف شدند. دیشب تا صبح فیلم سینمایی دیدم، روی پرده پلکهایم. بیدار که شدم اما چیزی
برگهای گلم پژمرده شده بودند، اتویشان کردم و صاف شدند. دیشب تا صبح فیلم سینمایی دیدم، روی پرده پلکهایم. بیدار که شدم اما چیزی
وقتی ننویسی میشوی ربات. کسی که فقط کار دارد. صبح بیدار شو، کلاس برو، درس بخوان، تمرینهایت را انجام بده و تمام. با یک ربات
فرض کن وارد اتاقی میشوی، پر از وسیله، کارتنهای بزرگ و کاغذ و لباس و آشغال که همه جای اتاق پخشوپلا شدهاند. گوشه اتاق هم
مدیریت روز هم یک مهارت است. مثل رانندگی، مثل ساز زدن. باید تمرین کنی که در آن ماهر شوی. اگر این طور نگاه کنی از
داشتم لیموشیرین آب میگرفتم و باز فکرم مشغول این میوه شد. خودش از خودش خیلی خوشمزه است، تازه ناز میکند و تلخ میشود. این ناز