
نوشتههای من
تمیزکاری
امروز حالم خیلی خوب نبود. چند تا اتفاق در طول هفته افتاد و انگار که امروز همه روی هم جمع شده بودند. امروز یا پشت
امروز حالم خیلی خوب نبود. چند تا اتفاق در طول هفته افتاد و انگار که امروز همه روی هم جمع شده بودند. امروز یا پشت
ترم آخر کارشناسی در بیمارستان کارآموز بودیم. به من پیشنهاد کردند که بیا همین جا استخدام شو و کار کن. آن موقع داشتم برای کنکور
هر روز گنجایش مشخصی دارد و انتظار زیادتری از آن داشتن فقط سرخوردگی میآورد. قبلاً کمتر به این توجه میکردم. به هزار کار فکر میکردم
دیشب تا ساعت ۳ نصفه شب بیدار بودم. ذهنم سرحال سرحال بود. دلم میخواست کار کنم ولی دیگر بدنم کفاف نمی داد و عقلم هم