نوشته‌های من
نوشته‌های من

باتلاق

از ماه گذشته تصمیم گرفتم کمتر بروم اینستاگرام. کمتر و کمتر رفتم تا این که الان دیگر احساس نیاز نمی‌کنم به آن. شاید هفته‌ای کمتر

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

مربی کجایی؟

امروز رفتیم باشگاهِ دانشگاه. گفته بودند مربی ساعت ۱ تا ۳ می‌آید. ساعت ۱ تا ۳ رفتیم. مربی نبود. «مربی نیست؟» «نه، ساعت ۳ تا

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

عطش تشویق

شده به خاطر کاری از شما تعریف کنند و خیلی به خاطرش ذوق کنید و دنبال این باشید که بیشتر تشویق شوید؟ خب خوشحالی هم

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

باید زمان را بقاپی

اتفاقات پیش بینی نشده همیشه هستند. امشب می خواهیم برویم عیادت. فردا هم مراسم ترحیم. کل هفته به امید آخر هفته بودم. چون وسط هفته

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

خواب مرا می‌خواند

امروز به طرز تعجب‌آوری خواب‌آلود بودم. دیشب دیر نخوابیده بودم، ساعت ۱۲٫ ولی صبح خیلی سخت بیدار شدم. نرسیدم صبحانه بخورم و سریع رفتم دانشگاه.

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

کانون پرورش چه فکری؟

حرف‌هایی هستند که انرژی و امید و حرکت را از بین می‌برند و به سوی خودخوری می‌برند. مثل: من استعداد این کار را دارم؟ الان

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

می‌روی…

چند وقت پیش کاری را شروع کردم که پس از مدتی به مشکل خورد و خیلی سخت شد، ادامه دادم و هر چند خیلی اذیت

ادامه مطلب »
نوشته‌های من

سرگرمی جدیدم

برگ‌های گلم پژمرده شده بودند، اتویشان کردم و صاف شدند.   دیشب تا صبح فیلم سینمایی دیدم، روی پرده پلک‌هایم. بیدار که شدم اما چیزی

ادامه مطلب »