بنویس که ربات نباشی
وقتی ننویسی میشوی ربات. کسی که فقط کار دارد. صبح بیدار شو، کلاس برو، درس بخوان، تمرینهایت را انجام بده و تمام. با یک ربات
وقتی ننویسی میشوی ربات. کسی که فقط کار دارد. صبح بیدار شو، کلاس برو، درس بخوان، تمرینهایت را انجام بده و تمام. با یک ربات
فرض کن وارد اتاقی میشوی، پر از وسیله، کارتنهای بزرگ و کاغذ و لباس و آشغال که همه جای اتاق پخشوپلا شدهاند. گوشه اتاق هم
مدیریت روز هم یک مهارت است. مثل رانندگی، مثل ساز زدن. باید تمرین کنی که در آن ماهر شوی. اگر این طور نگاه کنی از
داشتم لیموشیرین آب میگرفتم و باز فکرم مشغول این میوه شد. خودش از خودش خیلی خوشمزه است، تازه ناز میکند و تلخ میشود. این ناز
امروز یک تجربه جدید داشتم. در جلسه دفاع پروپوزال یکی از دانشجوهای دکتری ایمنیشناسی شرکت کردم. فکر میکردم من که تازه ارشد را شروع کردهام
امروز هوا سرد شد. ناگهان. دیروز گرم بود و امروز سرد و بارانی شد. در مترو همه جور لباسی تن مردم میدیدی. از کاپشن گرفته
امروز صبح زود بیدار شدم و کارهایم را شروع کردم. یکی بعد از دیگری. حس خوب تیک زدن کارهای روزانه. تا ظهر کارهایم خیلی خوب
برای همه کارهایی که خودم را متعهد به انجام روزانهشان کردهام راهحلهای کوتاهتر و سادهتری وجود دارد که مرا از زیر بار تعهدشان آزاد میکند.
احتمالاً داستان بهرام گور و کنیزک را شنیده باشید. دخترک کنیز گوسالهای را از زمان نوزادی از پلههای فراوان قصر بالا میبرده و پایین میآورده
وقتی شروع به انجام کار مستمری میکنم ابتدا هر روز انجام دادنش سخت است، اما بعد از مدتی که عادت میکنم جزئی از من میشود