بعضی چیزها هستند که خیلی به من هیجان میدهند. مثلاً وقتی یک کتاب جدید در مورد کشف یک مولکول و داستانی که پشت آن بوده را میخوانم، یا مثلاً وقتی به موضوعی که ذهنم را درگیر کرده فکر میکنم و میروم در موردش سرچ میکنم. یا خواندن مطالب و موضوعات جدید و به روز مانند ارتباط Science و Business و رابطه خلاقیت و علم و هوش مصنوعی و… .
با مطالب و موضوعاتی روبرو میشوم که به شدت هیجانانگیزند و دوست دارم تمام وقتم را بگذارم و در موردشان بخوانم و در اینترنت سرچ کنم و یادشان بگیرم.
اما از آن طرف چیزهای دیگری هم هستند که اولویت مناند و باید برایشان وقت بگذارم؛ اما به این اندازه برایم جذاب نیستند. مثلاً میدانم که الان باید بنشینم دو فصل از یک درسی را بخوانم اما آن هیجان کارهای دیگر را برایش ندارم.
نتیجه در خیلی از مواقع این شده که آن کار واجب اما خستهکننده را فدای آن کار جذاب کردهام و مدام به تعویقش انداختهام.
چرا این طور است؟ آیا آن کارهایی که در اولویت هستند ذاتاً غیرجذاب و خستهکنندهاند؟ چرا نمیتوان همیشه دنبال کارهایی رفت که آن حس هیجان را به ما میدهند؟
کارها و ایدههای ما در ابتدای کار خیلی جذاب به نظر میرسند. یک ایده جدید، یک حرف نو، یک حیطهای که تا الان کمتر در مورد آن شنیدهایم و بسیار هیجانانگیز به نظر میرسد و این هیجان باعث میشود که ما بخواهیم وارد آن کار شویم و در موردش بدانیم و بگردیم و بخوانیم.
اما پس از این که واردش میشویم میبینیم برای این که بتوانیم در این کار جلو برویم نیاز به کارکردن داریم، نیاز به مطالعه، وقت گذاشتن، چندین منبع را جستجو کردن و کار بلندمدت. همینها آن هیجان اولیه را کم میکنند. به میانه راه که میرسیم آن جذابیت اولیه و شور و شوق کمتر میشود و از آن طرف حجم کاری بیشتر میشود. گاهی اوقات اصلاً در همین مرحله کار را رها میکنیم.
هیجان اولیه ما را وارد کار میکند. اما باید بدانیم که اگر میخواهیم در کاری پیشرفت کنیم و جلو برویم نیاز است که پایهای بسازیم و دانشی کسب کنیم و این مستلزم تلاش کردن و وقت گذاشتن زیاد است. در این مواقع کار خستهکننده به نظر میرسد. زیاد کار میکنیم اما آن هیجان اولیه را دریافت نمیکنیم. در این جا ممکن است دوباره جذب کارهایی جدیدتر شویم که آن هیجان اولیه را به ما منتقل میکنند.
اگر بدانیم که مسیر جلو رفتن در کارها به این شکل است می پذیریم که نیاز است زمان هایی که حتی کار خسته کننده به نظر می رسد و جذابیت ندارد هم ادامه بدهیم. ادامه دادن در این شرایط باعث می شود که پس از مدتی کار را بهتر بشناسیم، درهای جدیدی به روی ما باز شوند و در نهایت به هیجانی حتی بیشتر از هیجان اولیه هم برسیم. پس اگر بدانیم که این مرحله ای طبیعی از کار است کمکمان می کند که حتی زمان هایی که انگیزه کمی داریم هم ادامه بدهیم.
اما به نظرم نیاز است برای حفظ روحیه و انگیزه و ایجاد تعادل در کار به جستجو درباره چیزهایی که جدید و هیجانانگیز هستند هم ادامه دهیم. یعنی مثلاً من عمده وقتم را صرف خواندن درسی میکنم که نیاز دارم پایه علمیام را در آن تقویت کنم و یا روی پروژهای تحقیقاتی کار میکنم که الان مشغولش هستم، اما در کنار این که برای این دو وقت زیادی میگذارم خواندن در مورد مطالب جدید را به کل کنار نمیگذارم. اگر از موضوعی خوشم بیاید در موردش سرچ میکنم، اگر ایدهای جدید به ذهنم برسد فکر کردن به آن را همان لحظه به طور کامل کنار نمیگذارم به خاطر این که الان نمیتوانم برایش وقت بگذارم.
سعی میکنم عمده وقتم را به کارهایی که برایم اولویت دارند و نیاز به زمان زیاد برای پیش بردنشان دارند اختصاص دهم، در کنارش چیزهای جدیدی که به من هیجان میدهند را هم پیگیری میکنم و وقت کمی هم به پرسه زدن در اینترنت و خواندن کتابهای جدید در این حوزه و سرچ و جستجوی مباحث داغ روز اختصاص دهم و از دل این مطالب جدید به ایدههایی برسم که در آینده آنها اولویتم بشوند و روی آنها وقت بگذارم.
چون اعتقاد دارم که این دو کار باید در کنار هم و با هم پیش بروند. یعنی تو در عین حال که به دنبال مطالب جدید و نو میروی و دوست داری در مورد آنها بدانی باید پایهات را هم قوی کنی و مطالب پیشین را هم بدانی. اصلاً اگر آن مطالب پیشین را ندانی نمیتوانی مطالب جدید را بفهمی.
پس در این مسیر هم زیاد کار کن که دانش و مهارتهای لازم را یاد بگیری که بتوانی جلوتر بروی؛ و هم نگاهت به ایدههای جدید و جذاب حوزهات باشد که به تو انگیزه زیاد و سخت کار کردن را بدهد.
آخرین نظرات: