گاهی اوقات میدانی که باید چه کاری انجام بدهی اما در انجام آن کار تعلل میکنی، مثلاً میدانی که باید زبان بخوانی اما این کار را عقب میاندازی. اما گاهی اوقات پیش میآید که چیزهای زیادی در ذهنت هست و دلت میخواهد همه را انجام بدهی اما نمیدانی که باید چه کار کنی و از کجا شروع کنی. مثلاً هم میخواهی زبان یاد بگیری، هم مهارتهای خاصی را یاد بگیری، هم کتابهای زیادی داری که میخواهی آنها را بخوانی، دورههای مختلفی را دوست داری شروع کنی و… . در این حالت هر کاری را که میخواهی شروع کنی در ذهنت میگویی فلان کار دیگر مهمتر است و آن یکی را انجام بدهم و در آخر میبینی زمان از دست میرود و هیچ کدام را انجام ندادهای. ذهنت آشفته است و نمیدانی چهکار کنی و از این که هیچ کاری نمیکنی باز هم آشفتهتر میشوی.
در این حالت یک کار را انتخاب کن و شروع کن. بدون حساسیت روی این که کدام کار را انجام دهی. یک کار را که بیشتر دوست داری یا اولین کاری که به ذهنت میرسد را انتخاب کن و فقط شروع به کار کن. اول همه چیز بههمریخته و بینظم است. زمان برای آن بگذار تا کمی به نظم برسد. سپس خودت را متعهد کن که ادامهاش دهی. مثلاً میتوانی بگویی هر روز حداقل یک ساعت برای این کار وقت میگذارم. هر روز حتماً این یک ساعت را انجام بده. شاید بقیه کارها همچنان در ذهنت پراکنده و نامنظم وجود داشته باشند اما به همین یک کار فعلاً نظم بده. این در مرحله اول باعث میشود از انبوه کارهایی که در ذهنت هست یکی کم شود و از پراکندگی ذهنیات کم کند و احساس خوب انجام یک کار باعث آرامتر شدنت شود. اما مهمتر از آن این است که انجام منظم این یک کار به مرتب شدن کارهای دیگر هم کمک میکند و از این طریق هم باعث کاهش آشفتگی ذهنی میشود. زیرا انجام مرتب یک کار میتواند الگویی برای کارهای دیگر هم باشد. میتوان پس از این که به نظمی نسبی در کار اول رسیدی کار دیگری را هم به همین شکل شروع کنی به انجام دادن و همین طور کارهای دیگر را. به این ترتیب به مجموعهای از کارهای شفاف و مشخص میرسی و به جای حالت پراکندگی ذهنی اولیه تعدادی کار مشخص داری که باید تمرکز ذهنیات را فقط بر انجام مرتب و مستمر آنها متمرکز کنی.
به اشتراک بگذارید
آخرین نظرات: