“آبادسازي يک گوشهي گُم جهان به دست ما، آبادسازي کل عالم است به دست همگان.”
این جملهای از کتاب مردی در تبعید ابدی از نادر ابراهیمی است.
میدانیم که ما روی خیلی از مسائل و مشکلاتی که در دنیا چه برای خودمان و چه برای دیگران پیش میآیند کنترل نداریم و نمیتوانیم تغییرشان بدهیم. گاهی این مشکلات باعث ناراحتیمان میشوند و این که نمیتوانیم برای آنها کاری کنیم نیز ناراحتیمان را بیشتر میکند. انگار ذره کوچکی هستیم که سیلی ما را با خودش میبرد. ما خیلی هنر کنیم خودمان را نجات دهیم. نمیتوانیم سیل را از حرکت بازداریم یا جهت حرکتش را عوض کنیم.
همان طور که در همین کتاب هم قبلتر از این جمله میگفت: “ويرانهايست اين جهان. عمر کفاف نميدهد که آباد کنيم و غيرت، رخصت نميدهد که رها کنيم. اینگونه ویرانه رها کردن نشانهي دنائت است و جاهلانه مرمت کردن نشانه رذالت.”
اما بعد از آن به این میرسید که: “در نوسازی یک گوشهی بسیار کوچک جهان، با بهرهگیری از عقل و نقل، با اتکای به ایمان، همت کنیم. آبادسازي يک گوشهي گُم جهان به دست ما، آبادسازي کل عالم است به دست همگان.”
میخواستم بدانم این آباد کردن یعنی چه؟ چرا قبلتر گفته بود نمیتوانیم دنیا را آباد کنیم اما بعد از آن میگوید یک کار کوچک، آباد کردن همه جهان است به دست همگان؟
این طور تعبیر میکنم که هر کس در درون خودش یک دنیا است و در واقع دنیا چیزی جدای از ما و خارج از ما نیست و جهان اصلی درون ما است. پس هر کس اگر بتواند فقط خودش را بسازد انگار کل دنیا را ساخته است و آباد کردن خودمان میتواند همان آباد کردن همه جهان باشد.
ما در ظاهر محدودیم و توان تغییر دادن نداریم. اما وجود هر کس آن قدر بزرگ است که هر انسانی اگر به خودش توجه کند میتواند نامحدود باشد و با کار کردن روی خودش همه جهان را تغییر دهد.
پس هر کار کوچکی در هر سطح میتواند کشف خود و بیان کردن آن بزرگی درون باشد. نباید فکر کرد کار درست اگر کم است بیارزش است و تغییری ایجاد نمیکند.
همان طور که مولانا هم میگوید:
“تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز”
آخرین نظرات: