معیارهای ما از کجا می‌آیند؟

خیلی از قوانین زندگی انتخاب خودمان نبوده است اما آن قدر از جانب جامعه و محیط درست و بی‌نقص نشان داده شده‌اند که خودمان را مقید به انجام آن‌ها می‌دانیم و خیلی از مسائل دیگر زندگی را فدای درست انجام شدن آن‌ها می‌کنیم.

اگر علت انجام کاری را ندانیم نمی‌توانیم آن را به خوبی انجام دهیم و پس از مدتی یا رها شده و یا انجام دادنش برای ما عذاب می‌شود.

به همین علت باید در طول زندگی مدام از خودمان بپرسیم چه استدلالی برای قوانین و استانداردهایمان داریم. چرا یک کار را انجام می‌دهیم و چرا خودمان را مقید به انجام آن می‌دانیم.

منظورم این نیست که اگر کاری را شروع کردیم و کمی برایمان سخت شد بگوییم خب که چی؟ و آن را رها کنیم. این بهانه آوردن برای فرار از کار است نه استدلال آوردن. منظورم این است که کورکورانه یا از روی تقلید و یا چون همه یک چیز را می‌گویند کاری را انجام ندهیم و خودمان به علت آن فکر کرده باشیم. معنا داشتن برای کار باعث می‌شود در پیچ‌وخم‌های کار آن را رها نکنیم و بهتر بتوانیم به آن متعهد بمانیم.

 

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط