انگار زندگیام مثل خورشت قورمه سبزی است. با اجزایی ساخته میشود که همه باید در کنار هم و به اندازه باشند، مثل خورشتی خوشمزه. کارهایی که دوست دارم انجام دهم باید همه در تعادل با هم انجام شوند، اگر یکی کم شود و انجام ندهم کمبودش را حس میکنم و به هم میریزم.
اما نوشتن مثل سبزی خورشت است. قورمه سبزی بدون سبزی که اصلاً نمیشود. برای همین هفتهی پیش وقتی چند روزی ننوشته بودم خورشت بیمزه و بی رنگ و بویی شده بودم و دیگر خودم را نمیشناختم.
خلاصه این که اگر همهی اجزای خورشت سر جای خود باشند که چه بهتر، اما اگر مجبور به حذف شدیم دقت کنیم چه چیز را حذف میکنیم. خورشت بدون نمک را میشود تحمل کرد، اما بدون سبزی معنی ندارد.
آخرین نظرات: