ریزه‌کاری

_ سرم شلوغ است. همه‌اش دارم کار می‌کنم اما کارهایی نیست که دوستشان داشته باشم. یک سری وظایف مشخص است که باید انجام شوند. نه چیزهایی که دلم برایشان غنج می‌رود.

_ خب برو کارهایی را کن که دوست داری. کسی جلویت نیست. هیچ وقت وقتش نمی‌شود اگر منتظر بمانی.

_ هفته‌ی پیش را ندیدی؟ می‌شد؟ فرصتش بود؟ یک‌سره داشتم کار می‌کردم دیگر.

_ قبول دارم که سخت است. اما همیشه که این طوری نیست. بعضی هفته‌ها می‌شود مثل هفته‌ی قبل که بازار شب عید بود. اما خداوکیلی هر هفته این طوری است؟

_ نه راستش. هر هفته نه.

_ خب دیگر. موقع‌هایی که خلوت‌تری باید برسی به کارهایی که دوست داری. باید برای کارهایی که دوست داری هم وقت جور کنی. مثل موقعی که مجبوری وظیفه‌ای را به موقع برسانی.

_ هفته‌ی قبل هم در آن آشفته‌بازار عادت‌هایم را حفظ کردم ها. شاید همه نه، اما مهم‌ها را در حد چند دقیقه هم حفظ کردم.

_ آفرین. همین ریزه‌کاری‌ها را ادامه بده و فقط صبر، صبر، صبر.

به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پست های مرتبط